سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
نگاهی به زندگی

سلام

نمی دانم چرا بعضی ها عادت ندارند اول نوشته هاشون لا اقل یه سلام خشک و خالی  بگذارند بد نیست دوستان اول نوشته ها سلامی بکنند شاید مجبور به علیک شویم .... بگذریم

راستش قصد نداشتم به این زودیها به قول بچه ها آپ شوم(نمی دونم به روز چشه که حتما باید بگوییم آپ) ولی واقعیت این است که دیدار از چند وبلاگ مرا وسوسه کرد چون آمار بعضی ها خیلی بالاست خوب که دقت کردم دیدم اشکال کار از خودم است که هر بار 1500  تا کامنت ندارم

خلاصه مکاشفه به عمل آمده است که باید تغییر رویه بدهم بدین لحاظ از این ساعت از همه دوستان سابق که پاسخ های جدی و درستی به مطالبم می دادند تشکر کرده ورشته الفت از این بی کلاسها می برم وسلک جدیدی می گزینم طوفان زا

1-قصد دارم در اسرع وقت آزیتایی شیمایی نینایی لیلایی چیزی بیابمتا کلاس ناگهان تغییر ماهیت بدهد لذا زیبارویان جدید که مایل به برقراری روابط شاعرانه هستند هر چه سریعتر اعلام موجودیت کنند

2-شعری را برای تمام عاشقان عالم سروده ام که در زیر می خوانید این شعر شب گذشته ودر عالم رویا به ذهنم وارد شدباورکنید  شعر از خودم است

 تو چشات کمنده/تونگات پر از فشنگه/من سرم به سنگه/من دلم واست چه تنگه/ من چقد حالم خرابه /من چقد چاکرتم و...

3-به نظر من درد اصلی جامعه عشق است واینکه بعضی ها نمی گذارند دلهای عاشق توی کوچه پس کوچه خاکی این شهر جون بگیرند وبزرگ بشنخیلی کار بدی میکنند  لذا به زودی انجمن عاشقان غمناک را تاسیس خواهیم کرد که به دفاع از حقوق زنان وعاشقان ودانشجویان و جوانان وزیبارویان و نازنینان و قلب نازکها وغیره خواهد پرداخت با ما همراه شوید تا هر چه سریعترمشت محکمی بکوبیم

4-از نازی جون وژیلی جون هم که از من حمایت کردند متشکرم

5-در پایان از همه پسرای نامردی که خودشونو به جای دخترا جا زده اولش دل ما رو بردن وبعد معلوم شد که وبلاگشون مال یه مردای سیبیل کلفت بوده که الکی وبلاگی با اسامی دخترانه ساخته بودن تا با احساسات ما جوانان بازی کنند ابراز انزجار میکنیم وبه آنها می گوییم که خیلی بدید

6-منتظر تراوش قلبهای عاشق شما هستم

 در ضمن دنیا هم خیلی بی وفاست ومن خیلی تنهام و از این جور چیزا

 

*(راستی مسابقمون هنوز پابرجاست لطفا اگر نمی توانید عکس رکوردها بفرستید از ایمیل استفاده کنید)*

 

 

 

 




موضوع مطلب :


چهارشنبه 84 فروردین 24 :: 6:5 عصر ::  نویسنده : مسعود بصیری    

سلام

اول فکر می کنم باید عید را تبریک بگویم و از این که ایام عید نبودم عذر بخواهم

مبارک باشه از همه دوستانی هم که پیغام گذاشته یا می ذارن از همین الان تشکر می کنم شدید متاسفانه بازم مشکل کامنت دارم  مشکل که حل شد دو برابر جبران می کنم

راستی مبارک باشه یعنی این که سال جدید برای شما پر از برکت باشد یعنی این که به قول قدیمیها دست به سنگ می زنی جواهر بشه که اگه بشه چی می شه

اول- (این اول با اون بالایی فرق داره اون خیلی اول بود این کمتر)

آمار وبلاگ از سه هزاروپانصد تا زد بالا در این مورد فقط می تونم از شما تشکر کنم چون این کار بوسیله شما شدنی شد نه من

دوم- خیلی وقتها اظهار نظر شما ست که منشا نوشته های من میشه پس قدر نظراتتون را بدونید

سوم- ایام عید چند تا لینک سرگرم کننده براتون گذاشتم و برای این که عیدی شما هم رسیده باشه برای تست هوش و رکورد هلی کوپتر جایزه گذاشته ام

جوایز رکورد هلی کوپتر 

 بالای دو هزار  3 نفر         خودنویس پارکر اصل به علاوه ده ساعت اینترنت                                        
     
بالای سه هزار
3 نفر
        خودنویس پارکر اصل به علاوه سی ساعت اینترنت                                   

جایزه تست هوش

هر کس تست هوش را بالای120 زد جوایز بالا به علاوه یک شغل مناسب دریافت خواهد کرد لازم به ذکر است برای اشتغال حتما باید مدرک لیسانس داشته باشید وبا کامپیوتر نیز آشنا باشید کسانی که لیسانس ندارند نیز نگران نباشند

*شغل فقط برای یک نفر به قید قرعه خواهد بود اما نمره تست هوش ملاک اصلی انتخاب است همچنین فقط کسانی در قرعه کشی شرکت داده خواهند شد که مشخصات صحیح (غیر مستعار ) ارایه کنند

*دست بردن در پاسخ سوالات کاملا مشخص می شود لذا دوستان از کارهای گرافیکی به شدت بپرهیزند

*برای ارسال پاسخ لازم است که از صفحه پاسخ خود پرینت اسکریپ گرفته وبرایم ارسال کنید

چهارم- حتما به لینکستانم سر بزنید لینکهای خوبی گذاشته ام به مرورهم زیباترش خواهم کرد اگر به چیزی علاقه مند هستید بگویید تا برایتان اضافه کنم

پنجم- چند تا عکس زیر را نمی ذارم که عیدتون خراب بشه  می ذارم که از سر شکم سیری یه وقت یادمون نره که دنیا انواع مختلفی از آدمها رو تو خودش پرورش میده شاید سائلی که دستش رو به سوی شما دراز کرده واقعا محتاج باشه

تازه اگر هم نبود نیت شما مهمه حساب کردم اگه به هر گدا که مراجعه می کنه صد تومن کمک کنم در ماه سه هزار تومن کمک نکردم

خیلی وقتا پول یه پیتزا خوردن بیش از اینا شده    .   .  .  .  .  .  .     قبول ندارید؟

 





موضوع مطلب :


یکشنبه 84 فروردین 14 :: 3:30 عصر ::  نویسنده : مسعود بصیری    

 

سلام                                                                              

ما هر چه می نویسیم فورا انگ می زنند که تو افراطی هستی دوستی هم پیغام گذاشته بود که عکسی از چماقم را به نمایش بگذارم خب من هم عکس خودم .چماق مربوطه  ودوستم را گذاشتم

واما بعد...

 1- چند روز پیش یکی از دوستان نوار جدیدی به من هدیه کرد به نام غریبه با خوانندگی عزیز تازه به دست آمده آقای فریدون البته از این جهت تازه به دست آمده که ایشان به تازگی قدوم مبارک را به خاک ایران نهاده اند و قبلا در لوس آنجلس مشغول فعالیت بوده اند

انصافا آهنگهای اکتیوی هم داشت آهای خوشکل عاشق – خاطره هر جا که می ری به یاد من باش و... همچنین تقبیه ماندن در خارج وتوصیه بر برگشتن به ایران خلاصه بد نبود البته اول فکر کردم آهنگ ها غیر مجاز هستند ولی دوست عزیز گفت نه بابا اینها در ایران ضبط شده اند

خلاصه من هم کاست را داخل ماشین گذاشتم وشب هنگام رفتن از روزنامه ناپرهیزی کرده وگفتم بگذار ما هم یک کم ایتس ایتس گوش کنیم  میدان انقلاب که رسیدم یکی از دوستان را دیدم که منتظر تاکسی بود خوشحال از اینکه تا خانه یکی هست که مخش را تیلیت کنم ایستادم وسوارش کردم چاق سلامتی و حرفهای سیاسی وتبادل اخبار که تمام شد از بخت بد ضبط را روشن کردم به محض اینکه چند بیت از اشعار توسط آقای فریدون خوانده شد دوستم گیر داد که چرا تو آهنگهای غیر مجاز گوش می دهی هر چه قسم خوردم که بابا این کاست وطنی است باورش نشد یقه ام را سفت چسبید که پیاده اش کنم هرچه التماس کردم که صبر کن برایت توضیح بدهم گوش نکرد که نکرد نرسیده به پیچ شمیران پیاده شد وبا حالت قهر رفت. جالب است که می گفت توافراطی شده ای البته نه افراطی که بعضی ها می گویند افراطی از آن طرف . دعایش را به جان وزیر ارشاد کردم

 

2- چند روز پیش  دور از جان شما کارم به بانک افتاد بانک ... در بلوارکشاورز .می خواستم پول جا به جا کنم ذر حین پر کردن برگه های ارسا ل یکدفعه دیدم یکی از تراولهای 100 هزار تومانی ام نیست از متصدی بانک وچند نفر که اطرافم بودند سوال کردم که آیا تراول را ندیده اند جواب همه منفی بود تمام کیف وبرگه هایم را به هم ریختم نبود که نبود چه کار می توانستم بکنم قیدش را زدم  گفتم لابد خیری بوده

موقع رفتن گفتم بهتر است اقلا به متصدی بانک بسپارم اگر خدای نکرده کسی تراول را یافت و به آقای بانکی (همان متصدی بانک ) گفت ایشان بداند مال من ییچاره بوده است خواستم شماره تلفن وآدرسم را هم بدهم که آقای بانکی گفت : تراولت چندی بود؟

* 100 تومانی ایران چک.

 اگر پیداکردم چقدر شیرینی میدهی؟

 *هزار تومان

 نه اینی که من پیدا کرده ام تراول بانک ملت است

* باشه 5 هزار تومان مال شما

اززیر میز یک دسته صد هزار تومانی درآورد 5 هزار تومان کم کرد وبقیه را به من داد تراول را هم مهر زد و انداخت توی سبد باطله ها پولی که می خواستم جا به جا کنم 3 میلیون و هشتصد هزار تومان بود واحتمالا در هنگام انجام مبادلات اداری صد تومان از آن به کناری رفته بود تا بعدا 5 هزار تا از آن کم شود به عنوان شیرینی

روی ستونی که من کنار آن ایستاده بودم یک کاغذ بزرگ چگونگی امانت داری وبرخورد با مشتری را نوشته بود

 

3-راستی دوستی که مرا افراطی خوانده بود چند روز بعد در یکی از حوزه های خبری از من پرسید نوار فریدون را از کجا خریده ای مثل اینکه هم آشتی کرده وهم افراطی شده است جالب است بدانید وزارت ارشاد به یکی از اهنگهای کاست فریدون که درباره شهدا خوانده بود مجوز نداد اما صدا وسیما دقیقا همین اهنگ را در ایام دهه فجر پخش می کرد

 

بالاخره نفهمیدم این وسط کی افراطیه؟ من ؟صدا وسیما ؟ارشاد ؟دوستم؟ یا اقای متصدی بانک؟  

     




موضوع مطلب :


یکشنبه 83 اسفند 16 :: 10:25 صبح ::  نویسنده : مسعود بصیری    

سلام

1-از اینکه نتوانستم چند روزی به وب لاگم سر بزنم و جواب محبتهای شما را بدهم عذر مرا بپذیرید درعالم خبرنگاری ناگهان همه چیز خیلی زود دیر می شود و یکدفعه کلی کار هوار می شود سر آدم مسایل هیات هم بود شام و نهارو خلاصه نوکری امام حسین (اگر قبول کند)

2-پدرم بچه تر که بودم یکبار به من گفت اگر می خواهی از تو راضی باشم و دعایت کنم این دستگاه را رها نکن (به هیات و عزاداری می گوید دستگاه امام حسین) حالا هم بعد از گذشت 20 سال از آن نصیحت هر جا که باشم باید خودم رابه تاسوعا وعاشورا برسانم ما هم که یزدی هستیم و کلی حکایت

هیات ما بیش از سه هزار نفر فقط زنجیر زن دارد و روز عاشورا باید برای ده هزار نفر  غذا بپزند باور کردنش مشکل است ولی بد نیست سری بزنید/ مهمان من (البته مهمان امام حسین)

بگذریم....

3-روزی که به وبلاگ سر زدم باپیغام جالبی مواجه شدم . دوستی اطلاع داد که عزیزی تو را در سایتش با عنوان تازه ای معرفی کرده است. کنجکاو شده وبه وبلاگ این برادر یا شاید هم خواهر(چون واقعا هنوز صحت وسقم مشخصات صاحبان وبلاگها معلوم نیست) سری زدم . این عزیز معتقد است من یک فرد حکومتی هستم که از جانب برخی ها حمایت می شوم تا مطالب پاستوریزه؟! تحویل خوانندگان بدهم و عوام فریبی کنم

هر چه فکر کردم کجای مطالب من پاستوریزه است چیزی سر در نیاوردم ایا اینکه میگویم کار کردن زن در جاده آن هم رانندگی ماشین سنگین کار قشنگی نیست نان خوردن از کیسه حکومت است؟نمی دانم شاید هم تند رفته ام

4-آماروبلاگ نگاه خیلی بالا رفته است لازم می دانم از همه کسانی که مرا قابل دانسته و سر زده اند تشکر کنم پاسخ همه شما را خواهم دادچون خوشبختانه سیستم پیغام گذاری هم درست شده است .

5-واما آخرین خبر پاستوریزه عکسهای زیر است اینها عزاداران امام حسین هستند امیدوارم خواهر یا ناموس هیچ یک از شما نباشند البته برای درج آنها خیلی با خودم کلنجار رفتم چون فکر کردم این کار خودش نوعی اشاعه فحشا باشد ولی به هر صورت یکی باید تدبیری بیاندیشد...

انها عزاداران میدان محسنی هستند که چند سالی است بدین شکل وشمایل یاد یتیمان پسر ابوتراب را زنده نگاه می دارند

گیرم امام حسین امام نبود معصوم هم نبود انسان که بود چه کسی یاد عزیز از دست رفته اش را بدین صورت به دیگران گوشزد می کند؟

آیا مسیحیان هم روز به صلیب کشیدن عیسی (ع) را اینگونه برگزار میکنند

چرا ...چرا ...چرا؟....

 

 

         

                                                                       

                 

         

 

 




موضوع مطلب :


سه شنبه 83 اسفند 4 :: 7:31 عصر ::  نویسنده : مسعود بصیری    

                 دو ستان این روزها سرم خیلی شلوغ شده دنیا زده شده ام وپی پول لذا نمی توانم خیلی حواسم را به وب لاگ بدهم مخصوصا که کامنت ها هم با مشکل مواجه شده اند ومدیرهم زیر بار نمی رود

دو تا عکس برایتان گذاشته ام یکی عکس خانمی است که راننده تریلی شده (قابل توجه خانمها) گر چه شخصا معتقدم که مهمترین وظیفه زن در خانه وتربیت مردانی یل و دانشمند است که مایه سر افرازی خود و خانواده بخصوص همان مادرشان باشندوبه نظرم تربیت فرزند بهتراز فله ای بار آمدنش باشد که فردا هوار تا مشکل برای خود و خانواده وبخصوص ننه اش درست کند اما عکس را محض جالب توجه بودن آن روی وب لاگ قرار دادم

ولی خودمونیم خدا وکیلی چند درصد از من و شما بدون مادر آدم می شدیم؟

خوب بود مادرمان به جای اینکه هواسش به ما باشد پی قر و اطوارو رانندگی در بیابان بود؟ فکر نکنم بدون مادر از صد تا ده تای ما هم چیزی می شدیم احتمالا الان داشتیم در حال واکس زدن کفش فلان مستشار  خارجی آواز جواد یساری زمزمه می کردیم

  بگذریم

عکس دوم را برای دسک تاپ گذاشتم  بد سلیقگی مرا می بخشید اما به نظرم بوسه هم در عالم ما انسانها دروغی شده ودیدن آن در دنیای حیوانات واقعی تر باشد

به خدایتان می سپارم تا بعد.

راستی کسی پراید کره ای برای فروش ندارد؟




موضوع مطلب :


چهارشنبه 83 بهمن 14 :: 4:39 عصر ::  نویسنده : مسعود بصیری    
<   1   2   3   4   5   >   
درباره وبلاگ

آرشیو وبلاگ
لوگو

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 6
بازدید دیروز: 15
کل بازدیدها: 207981