اي پرنده ي مهاجر اي پر از شهوت رفتن
فاصله قد يه د نياست بين دنياي تو با من
تو رفيق شاپركها من تو فكر گلمونم
تو پي عطر گل سرخ من حريص بوي نونم
دنياي تو بينهايت همه جاش مهموني نور
دنياي من يه كف دست روي سقف سرده ي كور
من دارم تو آ دمكها ميميرم تو برام از پريا قصه ميگي
من توي پيله ي وحشت ميپوسم تو برام از خنده چرا قصه ميگي ؟؟؟
كوچه پس كوچه ي خاكي د رو ديوار شكسته
آ دماي روستايي با پاهاي پينه بسته
پيش تو يه عكس تازست واسه البوم فديمي
يا شنيدن يه قصه ست از يه عاشق قديمي
براي من زندگي اينه پره وسوسه پره غم
يا مثل نفس كشيدن پره لذت د ما دم
اي پرنده ي مهاجر اي همه شوق پريدن
خستگي يه كوله باره روي رخوت تن من
مثل يه پلنگ زخمي پره وحشت نگاهم
ميميرم اما هنوزم دنبال يه جون پناهم
نبايد مثل يه سايه زير پاها زنده باشيم
مثل چتر خورشيد بايد روي برج د نيا باشيم ....
اينم شعر اقا مسعود
التماس دعا....ياحق