سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
نگاهی به زندگی

 

سلام                                                                              

ما هر چه می نویسیم فورا انگ می زنند که تو افراطی هستی دوستی هم پیغام گذاشته بود که عکسی از چماقم را به نمایش بگذارم خب من هم عکس خودم .چماق مربوطه  ودوستم را گذاشتم

واما بعد...

 1- چند روز پیش یکی از دوستان نوار جدیدی به من هدیه کرد به نام غریبه با خوانندگی عزیز تازه به دست آمده آقای فریدون البته از این جهت تازه به دست آمده که ایشان به تازگی قدوم مبارک را به خاک ایران نهاده اند و قبلا در لوس آنجلس مشغول فعالیت بوده اند

انصافا آهنگهای اکتیوی هم داشت آهای خوشکل عاشق – خاطره هر جا که می ری به یاد من باش و... همچنین تقبیه ماندن در خارج وتوصیه بر برگشتن به ایران خلاصه بد نبود البته اول فکر کردم آهنگ ها غیر مجاز هستند ولی دوست عزیز گفت نه بابا اینها در ایران ضبط شده اند

خلاصه من هم کاست را داخل ماشین گذاشتم وشب هنگام رفتن از روزنامه ناپرهیزی کرده وگفتم بگذار ما هم یک کم ایتس ایتس گوش کنیم  میدان انقلاب که رسیدم یکی از دوستان را دیدم که منتظر تاکسی بود خوشحال از اینکه تا خانه یکی هست که مخش را تیلیت کنم ایستادم وسوارش کردم چاق سلامتی و حرفهای سیاسی وتبادل اخبار که تمام شد از بخت بد ضبط را روشن کردم به محض اینکه چند بیت از اشعار توسط آقای فریدون خوانده شد دوستم گیر داد که چرا تو آهنگهای غیر مجاز گوش می دهی هر چه قسم خوردم که بابا این کاست وطنی است باورش نشد یقه ام را سفت چسبید که پیاده اش کنم هرچه التماس کردم که صبر کن برایت توضیح بدهم گوش نکرد که نکرد نرسیده به پیچ شمیران پیاده شد وبا حالت قهر رفت. جالب است که می گفت توافراطی شده ای البته نه افراطی که بعضی ها می گویند افراطی از آن طرف . دعایش را به جان وزیر ارشاد کردم

 

2- چند روز پیش  دور از جان شما کارم به بانک افتاد بانک ... در بلوارکشاورز .می خواستم پول جا به جا کنم ذر حین پر کردن برگه های ارسا ل یکدفعه دیدم یکی از تراولهای 100 هزار تومانی ام نیست از متصدی بانک وچند نفر که اطرافم بودند سوال کردم که آیا تراول را ندیده اند جواب همه منفی بود تمام کیف وبرگه هایم را به هم ریختم نبود که نبود چه کار می توانستم بکنم قیدش را زدم  گفتم لابد خیری بوده

موقع رفتن گفتم بهتر است اقلا به متصدی بانک بسپارم اگر خدای نکرده کسی تراول را یافت و به آقای بانکی (همان متصدی بانک ) گفت ایشان بداند مال من ییچاره بوده است خواستم شماره تلفن وآدرسم را هم بدهم که آقای بانکی گفت : تراولت چندی بود؟

* 100 تومانی ایران چک.

 اگر پیداکردم چقدر شیرینی میدهی؟

 *هزار تومان

 نه اینی که من پیدا کرده ام تراول بانک ملت است

* باشه 5 هزار تومان مال شما

اززیر میز یک دسته صد هزار تومانی درآورد 5 هزار تومان کم کرد وبقیه را به من داد تراول را هم مهر زد و انداخت توی سبد باطله ها پولی که می خواستم جا به جا کنم 3 میلیون و هشتصد هزار تومان بود واحتمالا در هنگام انجام مبادلات اداری صد تومان از آن به کناری رفته بود تا بعدا 5 هزار تا از آن کم شود به عنوان شیرینی

روی ستونی که من کنار آن ایستاده بودم یک کاغذ بزرگ چگونگی امانت داری وبرخورد با مشتری را نوشته بود

 

3-راستی دوستی که مرا افراطی خوانده بود چند روز بعد در یکی از حوزه های خبری از من پرسید نوار فریدون را از کجا خریده ای مثل اینکه هم آشتی کرده وهم افراطی شده است جالب است بدانید وزارت ارشاد به یکی از اهنگهای کاست فریدون که درباره شهدا خوانده بود مجوز نداد اما صدا وسیما دقیقا همین اهنگ را در ایام دهه فجر پخش می کرد

 

بالاخره نفهمیدم این وسط کی افراطیه؟ من ؟صدا وسیما ؟ارشاد ؟دوستم؟ یا اقای متصدی بانک؟  

     




موضوع مطلب :


یکشنبه 83 اسفند 16 :: 10:25 صبح ::  نویسنده : مسعود بصیری    

درباره وبلاگ

آرشیو وبلاگ
لوگو

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 3
بازدید دیروز: 17
کل بازدیدها: 208108