سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
نگاهی به زندگی

این که همکار شما یک شاعر باشد و خوش ذوق هم باشد موهبت خوبی است که خداوند به ما عطا کرده و آرش شفاعی را همکارمان ساخته است .

دیروز درباره برادرمان شایا تجلی صحبت می کرد که در صحبت هایش به شعر زیر رسید 

خیلی عالی بود و احتمالا خیلی ها نیز آن را شنیده اند اما تکرار آن خوب است و اگر نشنیده اید توصیه می کنم حتما این چند بیت را تا انتها بخوانید

شعر بسیار زیبایی از فاضل نظری است که فکر کنم جزو معدود اشعاری است که طی سالهای اخیر شنیده و لذت برده ام .به نظرم از شعرهای ماندگار تاریخ شعر معاصر خواهد بود

 

از باغ می‌برند چراغانی‌ات کنند
تا کاج جشن‌های زمستانی‌ات کنند
پوشانده‌اند صبح تو را ابرهای تار
تنها به این بهانه که بارانی‌ات کنند
یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار می‌برند که زندانی‌ات کنند
ای گل‌‌، گمان مکن به شب جشن می‌روی
شاید به خاک مرده‌ای ارزانی‌ات کنند
یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطه‌ای بترس که شیطانی‌ات کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه‌ایست که قربانی‌ات کنند




موضوع مطلب :


دوشنبه 87 مرداد 28 :: 1:0 عصر ::  نویسنده : مسعود بصیری    

 چندیست علمای فضل دارنده وبلاگ واقع در پارسی بلاگ دست به رو کم کنی یکدیگر زده اند وروز به روز بر تعداد آمار بازدید کنندگان خود می فزایند همه کورس گذاشته اند که به بالای جدول آمار بازدید کنندگان وبلاگها برسند وقتی هم با هم دعوایشان می شود کلی دلیل و مدرک می آورند که نخیر امار فلانی ساختگی است وفقط امار من درست است لذا در راستای شفاف سازی و ایضا مچ گیری و ایضا جلوگیری از خالی بندی بنده دست به یک اقدام انتحاری زده و آمار واقعی را که در صورت لزوم منبع آن را فاش خواهم ساخت ارایه می نمایانم
اگرامار موجود را با آنچه در قسمت بازدید وبلاگها در صفحه اول پارسی بلاگ است مقایسه کنید چیز جالبی از کار در می آید
گفتنی است آمار زیر بر اساس در صد است و کل مراجعه کنندگان به صفحه اصلی و وبلاگها را نشان می دهد
وبلاگهایی که در مجموع کل مراجعه کنندگان زیر یک درصد سهم کل را داشته اند ذکر نشده اند

ضمنا عکسهای پایین نوشته را هم ببینید بد نیست

 حالاهی گیر ندید چرا به روز نمی شوم

            
parsiblog.com~ 14%  1-

2-%music2.parsiblog.com~ 6

3-iranianmusic.parsiblog.com~ 5%

4-comment.parsiblog.com~ 5%

5-friend.parsiblog.com~ 4%

6-hackersbooters.parsiblog.com~ 4%

7-7aseman.parsiblog.com~ 3%

8-susans.parsiblog.com~ 2%

9-manhastam.parsiblog.com~ 2%

10-nancy.parsiblog.com~ 2%

  11-real.parsiblog.com~ 2%

12-nazi.parsiblog.com~ 2%

13-ghatreiazdarya.parsiblog.com~ 2%

14-communication.parsiblog.com~ 1%

15-raqsesetare.parsiblog.com~ 1%

16-negah.parsiblog.com~ 1%

17-jokestan.parsiblog.com~ 1%

18-loveonline.parsiblog.com~ 1%

19-iransat.parsiblog.com~ 1%

20-mastership.parsiblog.com~ 1%

21-havapyma.parsiblog.com~ 1%

22-pouyehm.parsiblog.com~ 1%

23-majid2005.parsiblog.com~ 1%

24-eshghemalakuoti.parsiblog.com~ 1%

25-sanjar.parsiblog.com~ 1%

26-bineshon.parsiblog.com~ 1%

27-khabarestan.parsiblog.com~ 1%

28-nima1989.parsiblog.com~ 1%

29-eslamenab.parsiblog.com~ 1%

30-software2.parsiblog.com~ 1%

31-pelager.parsiblog.com~ 1%

32-justin.parsiblog.com~ 1%

33-tarfandxp.parsiblog.com~ 1%

34-dardedel.parsiblog.com~ 1%

35-amusaeed.parsiblog.com~ 1%

36-smk.parsiblog.com~ 1%

37-aiwanho63.parsiblog.com~ 1%

38-modir.parsiblog.com~ 1%

39-olalparast.parsiblog.com~ 1%

40-nolove.parsiblog.com~ 1%

Other websites~ 20%

 

از کودکی باید سیاست آموخت

باور کنید وازیو اکتومی هیچ ربطی به ستاد رضایی ندارد

هاشمی:من شما رو یه جایی دیدم آقای چی چی پن بودی؟ 

 




موضوع مطلب :


چهارشنبه 84 خرداد 25 :: 2:11 عصر ::  نویسنده : مسعود بصیری    

 چند روز پیش تو پمپ بنزین یه آقایی با حالت مظلومانه و دوتا عصااومد جلوی من و گفت :

ببخشید من می خوام برم (اسم یک شهر 45 کیلومتری تهران را گفت) اگه میشه یه مقدار پول به من کمک کنید

چقدر نیاز دارید؟

7 -  8 هزار تومان

ولی قربان تا اون جا که بیش از 500 -600 تومان کرایش نیست

نخیر آقا بیشتره ضمنا من شام هم نخوردم گفتم با کمک شما یه غذایی هم بخورم

اصلا بذار من خودم برات بلیط تهیه کنم سوار شو تا ترمینال برسونمت

راضی به زحمت نیستم

نخیر زحمتی نیست سوار شید

دوستمان را سوار کردم (اون روز موتور سیکلت داشتم)وبه سمت ترمینال شرق راه افتادیم هنوز چند صد متری نرفته بودم که ناگهان احساس کردم چیزی توی جیب شلوارم تکان می خورد با خودم گفتم شاید دارم اشتباه می کنم  بازهم چند صد متری جلو رفتیم که دیدم نخیر اشتباه نکرده ام مسافر محترم به ارامی دست برد توی جیبم ویک دسته اسکناس 500 تومانی را کش رفت

هر چه کردم از پولم بگذرم نشد از پول هم که می گذشتم کلاه بزرگی داشت سرم می رفت اگر 20 درصد هم مطمئن بودم که طرف مستحق است همه پول را بهش می دادم ولی اینجا قضیه فرق می کرد

به آرامی کنار خیابان ایستادم ...کات

مردی بدون عصا در حال دویدن بود ومن که یک دسته اسکناس در دستم بود مانده بودم با عصاها چه کنم

پولها را دادم مسجد محل البته محض ریا باید عرض کنم پولها 50 هزار تومان بود ولی من 30 هزار تومان آن را برای خودم برداشتم فکر کنم صندوق مسجد بیشتر به آن احتیاج داشت  

یکی دوتا عکس هم ببینید بد نیست 

اتفاق خاصی نیافتاده  پای عکاس لیز خورده فکر نکنید خدای نکرده  یه وقت کروبی دست بزن داشته

 

 

 

 

 




موضوع مطلب :


دوشنبه 84 خرداد 9 :: 5:4 عصر ::  نویسنده : مسعود بصیری    

سلام

 از این که دیر به روز شدم مرا می بخشید سرم به شدت شلوغ است و فقط فرصت می کردم پیغامها را پاسخ بدهم از همه شما که ابراز لطف می کنید سپاسگذارم انتقادهایتان را به جان می خرم ونصایحتان را به چشم

اما قبول کنید هر چه تعداد بیننده ها بالاتر برود توقع من هم از خودم بالاتر می رود لذا گاهی  طول کشیدنها به دلیل احساس مسئولیت بیشتر است

واما بعد...

امروز می خواهم خاطره دیدار با یک پیامبر را برایتان تعریف کنم  

داستان از انجا شروع شد که چند وقت پیش  توتحریریه نشسته بودم بی خیال و کسل .اوضاع به شدت یکنواخت شده بود ودر حال بی حالی به سر می بردیم. از بس درباره پرونده هسته ای کاغذ سیاه کرده بودم اعصابم به هم ریخته بود خب با با صبر کنید هاشمی بیاد خیال خودتونو راحت کنید چرا هی کشش می دید یه دفه بگید مشکل ما بدون دخالت هاشمی حل نمی شه تکنو کرات میخواهیم  که معامله کنیم

خلاصه تو همین فکرا بودم که یکی صدا زد اقای بصیری با شما کار دارن

کی با من کار داره؟

اقایی با کت و شلوار وارد شد اتو نکشیده  و بدون اصلاح جدی

سلام قربان خوش اومدید بفرمائید چه کمکی از دست من بر میاد؟

می  تونم با شما خصوصی صحبت کنم؟

بله  ...یعنی اینکه باشه ... بفرمائید تو اتاق جلسات

چند لحظه بعد ما تو اتاق جلسات بودیم و اقای محترم شروع به صحبت کرد

بنام خدای دانا وتوانا(بعدا فهمیدم چرا اول صحبتش را با این جمله شروع کرد)

آفریدگار بزرگ از زمان خلقت انسانها انبیا را برای راهنمایی انسانها به تفکر و پیشرفت در هستی و

برقراری قوانین همزیستی نازل شده در جوامع بر میگزیند وهر زمان افراد حاضر و ناضر در جوامع وگذران همانند همنوعان در اجتماع می نمودند و زمان بدون نبی و نماینده خدای دانا و توانا نمی باشد ...

خدای دانا و توانا کتابهای آسمان را مرتبط به هم بیان فرمودند که اقدام خدای دانا و توانا به واگذاری رهبری جوامع جهان از مذهب به سیاست که  در قران محمد بن عبدالله نبی خدای دانا و توانا را ختم انبیا خواندند اثبات ارتباط می باشد

(چون صحبتهایش را ضبط کردم به همان صورت هم انشا می کنم لذا بی ربطی جملات را به حساب من نگذارید)  

ببخشید می شه بفرمائید منظورتون از این صحبتها چیه ایا مقاله مذهبی دارید که می خواهید چاپ شود؟

 نخیر من برای اعلام نبوتم امده ام واز شما می خواهم با من همکاری کنید تا رسالتم را به گوش جهانیان برسانم

بله؟یعنی شما ادعای پیامبری دارید؟

بله من چند سالی است که از جانب خداوند به پیامبری منصوب شده ام

شما که از پیامبر اسلام به خوبی یاد کردید و به نظرم قران را هم قبول دارید چون به آن استناد می کردید مگر محمدبن عبداله آخرین پیامبر خدا نیست؟

چطور شما ادعای پیامبری می کنید؟

 بله ایشان قبل از من پیامبر بوده است ولی پیامبر مذهبی من اما پیامبر سیاسی هستم

ببخشید میشه بیشتر توضیح بدبد؟

فرمان خدای دانا وتوانابه فرمانبرداری جوامع جهانی از من در کتابی که مورد تایید خدای دانا وتوانا است به نام ایده ساسی بنفش درج شده

شما کتاب هم دارید ؟

بله من (اسمش را نمی نویسم) پیامبر جدید خدا هستم و شما و همه مردم باید به من ایمان بیاورید

من که نمی تونم همین الان یک دفعه به شما ایمان بیارم باید فکر کنم

البته من برای ترویج اندیشه وفکر امده ام ولی رسالتم انقدر واضح است که نیازی به فکر کردن ندارد

ببینید به هر صورت هر پیامبری برای اثبات رسالتش دلیل و شاهد و معجزه ای می آورد شما هم ایا معجزه ای دارید

بله البته معجزاتی هست که در موقع لزوم ارائه خواهم کرد مثل تبدل اب به اتش

میشه الان یک نمونه نشان دهید؟

نه خیر الان نمیشه شما ظرفیتش را ندارید

خب درباره دین جدید بفرمائید

بله از نظر دین بنفش انبیا وادیانی که برای به کمال رساندن انسانها برگزیده و نازل گردیده وپیشوایانی که ادامه دهندگان راه انبیا وفرمانبرداری از خداوند دانا وتوانا در رهبری انسانها مینموده قابل اجر و سپاس گذاریست اما ومسئولیتی که انبیا در رهبری انسانها به عهده داشتند به پایان رسیده وپایان رهبری وذهب موجب برچیده شدن اماکن مذهبی و نظام مذهبی گردید و در دین من نمازو روزه و ... جایی ندارد

به عقیده من امروز منفی ها بر مثبت ها چیره شده اندو باید هر چه زودتر به دست من ویارانم این جهت تغییر کند

البته من از سال 69 به این سمت منصوب شده ام ولی متاسفانه دشمنان نگذاشته اند دینم گسترش یابد

ایا امکان دارد کتابتان را به من بدهید تا مطالعه کنم؟

کتاب که هنوز به چاپ نرسیده ولی جزوه ای دارم که در اختیارتان قرار خواهم داد  اما این را هم بگویم که اگر تا پایان امسال به من اجازه حکومت را ندهند ناچار می شوم از معجزات ونیروهای پنهان خودم برای تصرف حکومت استفاده کنم

(نترسید پایان سال 83 را می گفت که تا الان خوشبختانه اتفاقی رخ نداده است)

آقای... سخنانش را به پایان برد و ازمن خداحافظی کرد به این امید که به او ایمان اورده باشم والبته قول داد در صورت به حکومت رسیدن مرا هم مشاور مطبوعاتی خود قرار دهد

بقول قدیمی ها همه رو برق می گیره ما  رو چراغ موشی

او را تا دم در بدزقه کردم جزوه اش در دستم ماند هر چه بچه ها اصرار می کردند که چیکار داشت می گفتم دنبال مشاور مطبوعاتی می گشت




موضوع مطلب :


دوشنبه 84 اردیبهشت 19 :: 2:12 عصر ::  نویسنده : مسعود بصیری    

*بفرمایید            

 مستقیم میرم

*من مسافر نمی برم                        

 تا همین میدون

*خانم عرض کردم من مسافر نمی برم          

 بیا« ... » بیست تومن هم بده

--------------

یکی از روزهای فروردین84 - اصلا از صبح اوضاع خوب نبود نمی دونم چرا با خودم هم مشکل داشتم یه بهونه الکی از خانومم گرفتم وبدون خداحافظی جلوی محل کارش پیادش کردم اگه کسی می پیچید جلوم حتما باهاش دس به یقه می شدم

کارام حسابی به هم ریخته بود هر چی سعی می کردم نمی تونستم همشونو سر و سامون بدم رئیسمم چپ و راست زنگ می زد که فلانی ما از شما انتظار بیشتری داشتیم  آخه پدر بیامرز اگه می شد که من دردی نداشتم  خب نمی شه بابا جون. همشم که دنیا همونطور که ما می خوایم پیش نمیره

از سر میدون... که دور زدم مقابل عابر بانک وایسادم این ماه فروردین هم واسه ما شده درد سر اصلا تموم نمیشه که. توحسابم بیست هزار تومن هم نمونده عیال هم کلی سفارش قطار کرده صد گرم گوشت هم خونه نداریم راسس هم می گه بالاخره شام باید یه چیزی بخوریم یا نه ؟

این عابر بانکها هم یا خرابن یا پول ندارن این سومیه که مقابلش وایسادم اگه پول نداشت ده هزار تا فحش می دم

اما نه مثل این که شانسم گفته گرچه پول زیادی نیست ولی یه کمی از دردهایم را دوا می کند

ماشین را صد قدم جلوتر پارک کرده ام دزد گیر را زدم وسوار شدم  اما یه دفه در کنارم باز شد وخانمی سوار شد

*بفرمایید

مستقیم میرم

*من مسافر نمی برم

تا همین میدون

*خانم عرض کردم من مسافر نمی برم

بیا... بیست تومن هم بده

*برو بیرووووووون

اصلا ده تومن بده

*من اهل این کارا نیستم پیاده شو

اگه بخوای« .... »

*برو پایین

من رو پولت حساب کردم

--------------

 دستام مثل ویبراتور موبایل میلرزید خدایا اگه کسی منو با این ببینه چه خاکی تو سرم بریزم  شانس خرکیه منو ببین حالا نمی شد تو ماشین یکی دیگه سوار می شد؟ این همه آدم چرا من ؟اونم با  این قیافه .کجام به این کاره ها می خوره؟

 --------------

*اگه کمک می خوای من می تونم هزار تومن بهت کمک کنم

هزار تومن! توچی فکر کردی ؟

*می برمت پاسگاها

(در حالی که صداش متمایل به جیغ شده بود) منو از پاسگاه می ترسونی ببرببینم می خوای چیکار کنی؟

  *خانم تو رو خدا دس از سر من بردار بیا این پولو بگیرو برو

 

خواستم در داشبورد را باز کنم که یه دفه چنگ زد  هر چی پول بود برداشت . در ماشینو باز کردو یه فحش آبدار بهم داد

-------------

 پاهام رو کلاچ نمی رفت عین پیرمردای نودساله می لرزیدم .نمی دونم چرا دیگه چشام درد می کرد از گوشام عرق می زد بیرون . گیر داده بودم به خودم خدایا مگه چه گناهی کردم نکنه به خاطر بد اخلاقی با خانومم بود

شایدم به خاطر... نه شایدم به خاطر .... اصلا خدایا تواز صبح به من گیر دادی  می خواستی یه جوری حالمو بگیری خب چیکار کنم معصوم که نیستم گاهی هم یه اشتباهاتی ازم سر می زنه باید یه جوری می بخشیدی

 ------------

 در داشبوردو باز کردم. خوشبختانه بیش از سه هزار تومن نبرده بود این خودش یه شانس بود

 ------------

 دوستم که جریانو شنید گفت بیچاره یکی از دوستای من  که اتفاقا پسر خوبیه مسافر کش هم هست  یکی رو سوار کرده بود چند متر جلوتر دو تا موتوری پیچیدن جلوش  به جرم اینکه ناموسشونو سوار کرده  هر چی کار کرده بود ازش گرفتن و ضبطشم باز کردن

مثل اینکه خیلی شانس اوردم . دوستم می گفت شاید اون روز صدقه نداده بودی که احتمالا هم درست می گفت

از اون روز تا الان فکر می کنم که نکنه پولم حلال نبود که اینجوری از دستم رفت




موضوع مطلب :


چهارشنبه 84 فروردین 31 :: 6:16 عصر ::  نویسنده : مسعود بصیری    
1   2   3   4   5   >   
درباره وبلاگ

آرشیو وبلاگ
لوگو

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 60
بازدید دیروز: 19
کل بازدیدها: 210002